• امروز : یکشنبه - ۴ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Sunday - 24 November - 2024
26
سوم خردادماه سالروز خلق حماسه‌ای است

همدان|ناگفته‌های رزمنده همدانی از حماسه فتح خرمشهر/ماجرای عملیات شناسایی ‌متوسلیان و حسن باقری‌‌ در شب عملیات

  • کد خبر : 1193
  • ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۷:۱۰
همدان|ناگفته‌های رزمنده همدانی از حماسه فتح خرمشهر/ماجرای عملیات شناسایی ‌متوسلیان و حسن باقری‌‌ در شب عملیات
آن شب صحنه‌های زیبایی را دیدم بچه‌ها از هم خداحافظی و طلب حلالیت می‌کردند. وصیت‌نامه می‌نوشتند نماز مغرب و عشا می‌خواندند به همدیگر نگاه می‌کردند و می‌گفتند: تو نوربالا می‌زنی شهید شدی صبر کن من هم بیایم و دیگری می‌گفت: تو زودتر می‌روی

به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، سوم خردادماه سالروز خلق حماسه‌ای است که یادآوری آن پس از گذشت ۳۶ سال هنوز که هنوز است- خون را در رگ‌های آدمی به جوشش درآورده و شادی را میهمان چشمان مردم ایران‌زمین می‌کند. حماسه‌ای که با ایثار و جان‌فشانی سرو قامتان مؤمن انقلابی ایران‌زمین در برابر دشمن تا دندان‌ مسلح بعثی به وقوع پیوست و برای همیشه چشم طمع‌کاران به این سرزمین پرگوهر را کور ساخت. آنچه می‌خوانید روایت باقر سیلواری از رزمندگان همدانی شرکت‌کننده در عملیات بیت المقدس و بیان ماجرای پر رمز و راز فتح خرمشهر است.

وی متولد سال ۱۳۳۹ در همدان بوده و سابقه حضور در دادگاه انقلاب اسلامی را دارد. سیلواری با آغاز ماجرای گردن‌کشی مخالفان نظام اسلامی در کردستان، به منطقه غرب کشور رفته و روزهایی را در  مریوان، سنندج و پاوه گذرانده است. وی با آغاز جنگ تحمیلی در ۳۱ شهرویورماه مجددا به منطقه سرپل ذهاب رفته و پس از بازگشت به همدان و خدمت در دادگاه انقلاب در لباس پاسداری برای شرکت در عملیات فتح المبین راهی جنوب می‌شود.

این رزمنده دلاور که سابقه حضور در عملیات الی بیت المقدس را نیز دارد در روز ۳۱ مهرماه سال ۶۱ هنگام شناسایی در منطقه قصر شیرین به اسارت دشمن درآمده و ۸ سال از عمر خود در اردوگاه‌های عراق می‌گذراند.

تسنیم:بفرمایید چطور شد که در جریان شناسایی‌های پیش از فتح خرمشهر قرار گرفتید ؟

سیلواری: در ابتدا لازم است بگویم پایه و اساس فتح خرمشهر از عملیات فتح المبین چیده شد و یک اتفاق و عملیات ناگهانی نبود. آن روزها یعنی ۲۲بهمن‌ماه سال ۶۰ بود  اگرچه به تازگی به جمع پاسداران  سپاه همدان پیوسته بودم اما همچنان در دادگاه انقلاب اسلامی به عنوان مأمور فعالیت می‌کردم. یک روز نامه‌ای از شهید شهبازی دریافت کردم که در آن نوشته بود با دادگاه انقلاب تصفیه کرده و خود را به پادگان دوکوهه در اندیمشک برسان. من هم حسب امر این شهید بزرگوار خود را به آقای رهبر مدیر داخلی سپاه همدان معرفی کرده و برگه مأموریت خود را دریافت کردم.

ظرف ۲۴ ساعت خود را به پادگان دوکوهه رساندم. از دژبان پادگان، محل استقرار نیروها را جویا شدم و او هم سمت چپ پادگان را به من نشان داد. به ساختمان که رسیدم دیدم خودم را به طبقه پایین رساندم اما هیچ‌کس آنجا نبود. نماز ظهر و عصر را که خواندم با خودم گفتم چندساعتی را اینجا استراحت می‌کنم بالأخره کسی پیدا می‌شود که از او سؤال کنم.

کمی که گذشت دیدم از راهرو صدای پا می‌آید. یک نفر پتویی که در ورودی در آویزان شده بود کنار داد. دیدم حاج احمد متوسلیان است با حاج احمد تو مریوان آشنا شده بودیم. بعد از دیده‌بوسی ایشان به من گفت: آقای شهبازی و آقای همدانی پادگان دزفول‌اند مستقر هستند ما باید به آنجا برویم این‌گونه راهی دزفول شدیم.  من از جوانی رزمی‌کار بودم و این موضوع را حاج احمد می‌دانست به همین دلیل در مسیری که می‌رفتیم  سربه‌سرم می می‌گذاشت و می‌گفت بالأخره نگفتی بوکس خوب است یا کونگ‌فو؟  به ایشان گفتم حاج آقا شما رییس هستید هرچه بگویید همان خوب است.

وارد پادگان دزفول شدیم. آنجا شهید شهبازی و شهید همدانی و بادامی و شهید شکری موحد و شهید حبیب مظاهری و شهید خسرو ارژنگی مستقر بودند یعنی چیزی حدود ۱۴ نفر از بچه‌های همدان در آنجا بودند.

پایه و اساس فتح خرمشهر از عملیات فتح المبین چیده شد و یک اتفاق و عملیات ناگهانی نبود.

موفقیتی که در این عملیات به دست آمد چه مرحله اول و چه مرحله دوم چیزی نبود جز نتیجه همین کار اطلاعاتی درست و صد درصد موفقیت‌آمیزی که گروه شناسایی شهید شهبازی آن را انجام داد.

آنجا بود که متوجه شدم قرار است تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) که بعداً به لشگر ارتقا یافت، تشکیل شود. مدتی بعد برای سازمان‌دهی تیپ به دوکوهه بازگشتیم. با سازمان‌دهی نیروها  حاج احمد فرمانده لشگر شهید شهبازی جانشین و شهید همت نیز به عنوان مسئول ستاد لشگر معرفی شدند. شهید همدانی نیز به عنوان مسئول عملیات و مسئول محور بلتا انتخاب شدند. همان‌طور که ساختار تیپ در حال شکل‌گیری بود  به ما اطلاع دادند که باید گردانی با محوریت بچه‌های  همدان شکل بگیرد.  به همین دلیل گردان مسلم بن عقیل(ع) با فرماندهی شهید حبیب مظاهری  و جانشینی خسرو ارژنگی شکل گرفت. در این گردان ما سه گروهان تشکیل دادیم که مسئولیت آن‌ها را به من، آقای زمانی و یک نفر از بچه‌های دزفول واگذار کردند.

چند روز که گذشت شهید همدانی پیشم آمد و گفت : حاج احمد گفته یکی را پیدا کنید که با عباس کریمی «که بعداً فرمانده لشگر ۲۷شد» کارهای اطلاعاتی گردان را انجام دهد. به همین دلیل بهتر است شما مسئول اطلاعات گردان شوید من هم قبول کردم و این‌گونه مسئول اطلاعات گردان در عملیات فتح المبین شدم.آن موقع تعدادی از بچه‌های همدان وارد تیپ شدند و هر کدام متناسب با توانایی‌هایشان در بخش تدارکات، بهداری، عملیات و غیره مشغول به کار شدند.

عملیات فتح المبین که به‌اندازه یک یا دو روز به رزمندگان مرخصی داده و بعد هم گفتند پس از بازگشت خود را به مکانی نرسیده به آبادان به نام دارخوین و محل انرژی اتمی برسانند. بنابراین از آن زمان تیپ ۲۷ به همراه ستاد  و سه گردان مسلم بن عقیل(ع) به فرماندهی حبیب مظاهری، گردان ذوالفقار به فرماندهی محسن وزوایی و یک گردان دیگر به فرماندهی شهید قجه‌ای در این منطقه مستقر شد.

البته ناگفته نماند ما در عملیات فتح المبین مجروح شده و برای مداوا به اصفهان منتقل شدم که خب آنجا وقتی تصویر حاج احمد را از تلویزیون دیدم دیگر دوام نیاوردم، از بیمارستان فرار کردم و خودم را با بچه های اصفهان به مقر لشگر ۲۷ رساندم.

وقتی حاج احمد جلوی چادر من را عصا به بغل دید تعجب کرد و گفت: تو اینجا چه کار می‌کنی و من هم موضوع را برایش تعریف کردم. به همین دلیل هم به سعید بادامی گفت: این را ببر پشتیبانی پیش نیکو منظر. البته سعید بادامی اشتباهی به جای اینکه مرا تحویل پشتیبانی دهد به فکه و محل درگیری گردان مسلم برد طوری که وقتی حبیب مرا دید گفت: آخر اینجا با تو چه کارکنم.ازآنجاکه هنوز مجروح بودم به بهداری  منتقل شدم و شهید شکری موحد مسئول مراقبت از من شد و حسابی به من می‌رسید.

بعد ازآنجا به برای سازمان‌دهی مجدد به مقر انرژی اتمی و تیپ ۲۷ رفتیم و ازآنجا بود که کار شناسایی عملیات الی بیت‌المقدس آغاز شد. آن موقع شهید شهبازی که جانشین حاج احمد در تیپ بود مسئولیت گردان اطلاعات لشگر را نیز عهده‌دار بود . گروه شناسایی را افرادی مانند شهید شهبازی، شهید همدانی شهید خوش لفظ، شهید ترکمان، شهید کشوری، شهید عیوضی، شهید یونسی، چند نفر از بچه‌های تهران و دو نفر دیگر که نامشان را از یاد برده‌ام شکل می‌دادند.ازآنجاکه من هنوز مجروح بودم و نمی‌توانستم گروه شناسایی را همراهی کنم هر شب کنار اسکله منتظر می‌ماندم تا بچه از شناسایی بازگردند.

اعضای تیم شناسایی هر شب  قسمت به قسمت پیش می‌رفتند تا خودشان را به جاده اهواز-خرمشهر رساندند. در اهمیت کاری که این گروه انجام داد همین قدر بدانید که  اگر شما اطلاعات درستی درباره موضوعی نداشته باشید هیچ کاری نمی‌توانید انجام دهید. بنابراین موفقیتی که در این عملیات به دست آمد چه مرحله اول و چه مرحله دوم چیزی نبود جز نتیجه همین کار اطلاعاتی درست و صد درصد موفقیت‌آمیزی که گروه شناسایی شهید شهبازی آن را انجام داد.

تسنیم: یعنی کار شناسایی عملیات الی بیت‌المقدس را بچه‌های همدان انجام دادند ؟

سیلواری: در لشگر۲۷بله

تسنیم: یعنی لشگرهای دیگر هم شناسایی داشتند؟

سیلواری: ما در منطقه سه قرارگاه داشتیم که لشگر ۲۷ زیر نظر قرارگاه نصرفعالیت می‌کرد. کار شناسایی در لشگر را نیز را بچه‌های همدان انجام دادند.

تسنیم: درباره عملکرد  این گروه شناسایی بیشتر توضیح دهید

سیلواری: گروه  شناسایی به فرماندهی شهید شهبازی عصرها وضو می‌گرفتند و نماز خود را آن‌طرف کارون می‌خواندند. آن‌ها هر شب چند کیلومتر پیاده‌روی می‌کردند به‌گونه‌ای که وقتی بازمی‌گشتند پاهایشان تاول‌زده شده بود. به همین دلیل هنگام استراحت تاول‌های پایشان را می‌ترکاندند بعد هم رویش حنا می‌گذاشتند تا پوست پایشان ضخیم شده و برای فردا شب کمی بهتر شود.

ازجمله کارهایی که بچه‌ها هنگام بازگشت از شناسایی انجام می‌دادند ثبت اطلاعات بود. شهید خوش لفظ مسئول اطلاعات گردان مسلم بن عقیل(ع) و شهید کشوری نیز مسئول اطلاعات گردان ذوالفقار بودند که به همراه شهید همدانی و شهید شهبازی اطلاعات خود را ثبت کرده و به ما می‌دادند تا ما بر اساس آن اطلاعات، گردان‌های خود را سازمان‌دهی و آماده رزم کنیم.

اعضای تیم شناسایی هر شب چند کیلومتر پیاده‌روی می‌کردند به‌گونه‌ای که وقتی بازمی‌گشتند پاهایشان تاول‌زده شده بود. به همین دلیل هنگام استراحت تاول‌های پایشان را می‌ترکاندند بعد هم رویش حنا می‌گذاشتند تا پوست پایشان ضخیم شده و برای فردا شب کمی بهتر شود.

مثلاً شهید خوش لفظ به من می‌گفت: ببین باقر گردان را باید طوری سازمان‌دهی کنید که بتواند حدود۸  کیلومتر یکجا  پیاده‌روی کند بعد هم باید اندر آمادگی داشته باشد که بتواند با از موانع مختلف عبور کرده و درگیر شود.ازاین‌رو ما هرروز گردان‌ها را در یک محوطه باز آموزش می‌دادیم  تا این توانایی‌ها در آن‌ها ایجاد شود.

تسنیم: مرحله اول شناسایی‌ها چه مدت طول کشید؟

 سیلواری: دقیقاً کار شناسایی از ۱۰ فروردین‌ماه سال ۶۱ شروع‌شده و تا شب نهم اردیبهشت‌ماه یعنی حدود ۲۲ یا ۲۳ روز طول کشید.

تسنیم: در اسناد به جای مانده شهید باقری از شهید شهبازی خواسته بودند که در انتهای  شناسایی دستش را به جاده بزند، درست است؟

سیلواری: بله  و شهید شهبازی این کار را کرد. یادم هست شب‌های آخر شهید باقری به مقر آمده و همراه ما کنار رودخانه منتظر بازگشت گروه شناسایی می‌ماند. عراق آن موقع در حال احداث خاک ریزهایی در منطقه بود که اگر این کار را تمام می‌کرد کار برای ما بسیار مشکل می‌شد به همین دلیل ما عجله داشتیم کار شناسایی زودتر پیش رود ازاین‌رو شهید باقری به شهید شهبازی گفت:  به همین دلیل شهید باقری چنین حرفی را به شهید شهبازی زده بود. وقتی شب آخر شهید شهبازی از شناسایی برگشت نه تنها دستش را به جاده زده بود بلکه مقداری از خاک آنجا را هم برای شهید باقری با خود آورده بود که همین موضوع سبب خوشحالی همه شد.

شب آخر شناسایی حاج احمد متوسلیان، حسن باقری و چند نفر دیگر هم از قرارگاه حضور داشتند  چراکه قرار بود شهید شهبازی حرف آخر را بزند. بعد از اعلام نتیجه توسط شهید شهبازی، حاج احمد متوسلیان به گردان ما آمدند. حمل بر خودستایی نباشد قوی‌ترین لشگری که در آزادی سازی خرمشهر حضور داشت لشگر ۲۷ و قوی‌ترین گردان نیز گردان مسلم بن عقیل(ع) بود  به همین دلیل سخت‌ترین هدف را هم به ما گردان ما داده بودند .

تسنیم: از شب عملیات بگویید؟

سیلواری: شب دهم وقتی می‌خواستیم حرکت کنیم نزدیک عصر، کنار کارون ۴ گردان مستقر شدیم. حاج احمد به همراه شهد نیکو منظری برای بررسی وضعیت گردان‌ها آمدند . خدا گواه است ما حتی آن زمان جیب خشاب هم نداشتیم و فشنگ‌ها را در جیب‌ها و چفیه هایمان ریخته بودیم . حاج احمد وقتی وضع ما را دید گفت ببینید الآن وضعیت این‌گونه است پس به خدا توکل کنید، با دشمن بجنگید و مهماتتان را هم از عراقی‌ها بگیرید.

آن روز حاج احمد حرف‌هایی زد که هیچ‌گاه از خاطرم نمی‌رود. او به ما گفت: “بروید قلب امام را شاد کنید. بروید خرمشهر را شما آزاد کنید. شما هستید که تاریخ را می‌سازید. بروید و افتخاری برای اسلام، اعتقادات و نظام شوید تا نسل‌های آینده به شما افتخار کند…”. اگرچه حاج احمد اهل سخنرانی بود ولی آن شب خیلی عجیب حرف می‌زد.

آن شب صحنه‌های زیبایی را دیدم بچه‌ها از هم خداحافظی و طلب حلالیت می‌کردند. وصیت‌نامه می‌نوشتند نماز مغرب و عشا می‌خواندند به همدیگر نگاه می‌کردند و می‌گفتند: تو نوربالا می‌زنی شهید شدی صبر کن من هم بیایم و دیگری می‌گفت: تو زودتر می‌روی.

تسنیم: دیگر چه اتفاقی افتاد؟

سیلواری: قبل از حرکت گردان به آن سمت آب،  به ما گفتند می‌خواهیم به شما شام دهیم و ما هم چون جیب‌های خود را پر از نخودچی کرده بودیم و از طرفی باید وسایل مختلفی حمل می‌کردیم به این موضوع معترض شدیم اما به ما گفتند حاج نیکو منظری امشب ولخرجی کرده است و می‌خواهد به شما شام دهد تدارکات بین بچه‌ها کنسروهایی را توزیع کرد که ازقضا هم تمام نیروها برای اینکه سبک‌تر حرکت کنند این کنسروها را خوردند و به راه افتادند.

هنگام حرکت گردان شهید خوش لفظ به عنوان بلدچی ما اول از همه حرکت کرد بعد از او یک تخریبچی، بعد من و بعد هم باقی نیروها حرکت کردند. دو سه کیلومتر که رفتیم شروع به شمارش کردیم تا این‌گونه مطمئن شویم کسی از نیروها جا نمانده است. وقتی شمارش تمام شد به عقب که نگاه کردم دیدم برخی از رزمندگان از صف خارج‌شده و دوباره برمی‌گردند. خب کمی برای تعجب‌آور بود اما چیزی نگفتم. چند کیلومتر که جلوتر رفتیم شکم درد گرفتم با خودم گفتم شاید به خاطر راه رفتن زیاد است اما دقیق که نگاه کردم دیدم نفر جلویی من هم تلوتلو می‌خورد تا اینکه شهید خوش لفظ نشست و به‌تبع آن باقی نفرات گردان  هم نشستند. به او گفتم جریان چیست؟ گفت مسیر را گم کردم. ایشان هم به دلیل شکم درد، در پیدا کردن مسیر مشکل پیداکرده بود. تا اینکه بعد از چند دقیقه گفت راه را پیدا کردم.

وقتی شب آخر شهید شهبازی از شناسایی برگشت نه تنها دستش را به جاده زده بود بلکه مقداری از خاک آنجا را هم برای شهید باقری با خود آورد که همین موضوع سبب خوشحالی همه شد.

قوی‌ترین لشگری که در آزادی سازی خرمشهر حضور داشت لشگر ۲۷ و قوی‌ترین گردان این لشگر نیز گردان مسلم بن عقیل(ع) بود

همان‌طور که جلو می‌رفتیم متوجه شدم نیروها در یک خط مستقیم حرکت نمی‌کنند و در مسیر پراکنده‌شده‌اند با خود گفتم شاید دلهره دارند با این وجود به مسئول دسته‌ها تذکر دادم و گفتم نیروهایتان را به خط کنید.

به مقصد که رسیدیم شهید خوش لفظ به من گفت روی خاک ریز بخواب. وقتی دراز کشیدم و به افق نگاه کردم هدف را دیدم. عراق در آن منطقه یک زمین به مساحت زمین فوتبال احداث کرده و یک گردان تانک آنجا مستقر کرده بود تا اگر شرایط بحرانی شد از آن‌ها استفاده کند.

وضعیت را به فرمانده گردان اطلاع دادم و اعلام کردم که به هدف رسیده‌ایم و هرلحظه ممکن است نیروهای عراقی متوجه حضور ما در پشت خاک ریزها شوند. شهید مظاهری نیز پس از کسب تکلیف از قرارگاه به ما گفت می‌توانید درگیر شوید.

با شلیک اولین آرپی‌جی و تیربار از خاک ریزها پایین آمده و اهداف را نابود کردیم. آن شب واقعاً خدا ما را کمک کرد که توانستیم به همراه دو گروهان دیگر، ظرف مدت یک ساعت گردان تانک زین القدس که گردان احتیاط عراق در منطقه غرب کارون به شمار می‌آمد را نابود کنیم. بعد از پایان این مرحله از عملیات به ما دستور دادند همان‌جا بمانیم.

 صبح عملیات متوجه وضع وخیم نیروها شدیم و تازه آنجا بود که فهمیدیم تمامی نیروهای گردان به خاطر کنسروهای تاریخ‌مصرف گذشته‌ای که خورده‌اند مسموم شده‌اند. گردان ما  آن روز وضعیتی داشت که اصلاً قابل‌بیان نیست. از طرفی با روشن شدن هوا شدت درگیری‌ها افزایش یافت و هواپیماهای عراقی به همراه توپخانه آتشی بر سر بچه‌ها می‌ریختند که قابل وصف نیست. ساعت ۹ صبح شهید همدانی به همراه شهید شهبازی به خط ما آمده و به فرمانده گردان گفتند محسن وزوایی شهید شده و بچه‌هایش در ایستگاه حسینیه در حال قتل‌عام شدن هستند و شما باید خط آن‌ها رفته و کمکشان کنید.

حبیب مظاهری با صدایی آرام گفت باشد اینجا بود که شهید هدمانی متوجه وضع وخیم گردان شد و گفت با این وضعیت تنها باید نیروهای داوطلب را به ایستگاه حسینیه بفرستیم و باقی نفرات را به عقب بازگردانیم.

شاید باورتان نشود وقتی شهید مظاهری وضعیت بچه‌های شهید وزوایی را برای نیروها تشریح کرد و گفت داوطلب می‌خواهیم، همه نیروها حرکت کردند و با آن وضع وخیمی که داشتند خود را به ایستگاه حسینیه رسانده و با عراقی‌ها درگیر شدند.

آفتاب که غروب کرد، باوجوداینکه توپخانه دشمن کار می‌کرد ولی وضع بهتر شد، ما توانستیم جاده را حفظ کنیم و روز ۱۲ اردیبهشت‌ماه با اعلام دستور عقب‌نشینی به گردان مسلم بن عقیل(ع)، خط به گردانی دیگر تحویل دهیم.

گردان مسلم بن عقیل(ع) برای بازسازی به انرژی اتمی بازگشت تا خود را برای مرحله دوم که ۱۸ اردیبهشت‌ماه بود آماده کند. بعد از اتمام مرحله دوم در ایستگاه گرم دشت گردان مسلم بن عقیل(ع) مجدد به انرژی اتمی بازگشتیم تا اینکه خود را برای شب دوم خرداد آماده کنیم.

تسنیم: شما تا سوم خردادماه در گردان مسلم بن عقیل حضور داشتید یا اینکه به جای دیگری منتقل شدید؟

سیلواری: خیر بعد از مرحله دوم به دلیل مجروحیت حبیب مظاهری من فرمانده گردان شدم اما ۲۵ اردیبهشت ما حاج احمد به سراغم آمد و گفت: سیلواری می‌خواهی مسئول گردان بمانی یا به بخش اطلاعات لشگر می‌آیی؟ من هم که عاشق اطلاعات بودم  به ایشان گفتم نه به اطلاعات می‌آیم. این‌گونه بود که وارد اطلاعات لشگر ۲۷ شدم.

تسنیم: چند شب درگیر شناسایی بود؟

سیلواری: ما در تمام مدت عملیات درگیر این کار بودیم حتی از ۲۵ اردیبهشت تا شب سوم خرداد که به واحد اطلاعات لشگر پیوستم نیز هر شب به شناسایی می‌رفتم چراکه قرار بود چند گردان را به منطقه هدف برسانیم.

تسنیم: این گروه شناسایی که در مرحله سوم عهده‌دار کارها بود باز هم توسط بچه‌های همدان شکل گرفت یا نه نیروهای دیگر استان‌ها هم حضور داشتند؟

سیلواری: در مرحله اول و دوم عملیات الی بیت‌المقدس بسیاری از بچه‌های گروه شناسایی شهید یا مجروح شدند و همین موضوع سبب تغییراتی در شاکله گروه شد. به همین دلیل حاج احمد طی حکمی سعید قاسمی را مسئول اطلاعات لشگر کرد و این‌گونه یک ساختار جدید با ۲۵ نیرو در اطلاعات لشگر شکل گرفت.

تسنیم: درباره روز سوم خرداد بگویید آن روز چه اتفاقاتی رخ داد؟

سیلواری: شب سوم خردادماه قرار بود در جاده اهواز به خرمشهر لشگر ۸ نجف و امام حسین(ع) وارد و از جاده خرمشهر به شلمچه نیز لشگر ۲۷ وارد عمل شوند. بگذریم که آن روز خود را با چه مشتقی به هدف رساندیم و چگونه به همراه دیگر لشگرها مسیرهای مواصلاتی به شهر را قطع و خرمشهر را فتح کردیم.

راستش را بخواهید عراقی‌ها با اینکه می‌دانستند قرار است عملیاتی از سوی ما انجام شود اما چون ساعتش را نمی‌دانستند غافلگیر شدند به همین دلیل کارها سریع‌تر پیش رفت.

تمام توان نیروها بر آزادسازی مسجد خرمشهر معطوف شد یعنی همه نیروها می‌گفتند برویم مسجد را آزاد کنیم.

نسل فعلی باید بداند امنیت امروز مرهون جان‌فشانی رزمندگان در سال‌های دفاع مقدس و در ادامه آن فداکاری رزمندگان در جبهه مقاومت است

وقتی در حین عملیات ستاد فرماندهی ارتش بعث در خرمشهر سقوط کرد تمام توان نیروها بر آزادسازی مسجد خرمشهر معطوف شد یعنی همه نیروها می‌گفتند برویم مسجد را آزاد کنیم.

آن روز ساعت ۱۳:۳۰ ظهر به مسجد خرمشهر رسیدیم و شاهد حضور نیروهای مردمی بسیجی سپاهی و ارتشی در شهر بودیم حتی مردم خود خرمشهر هم که از موضوع مطلع شده بودند با فتح خرمشهر وارد شهر شدند.حقیقتا خرمشهر را خدا آزاد کرد. همه نیروها در آزادسازی آن سهم داشتند و هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید این کار من بوده است.

تسنیم: ارتش عراق برای بازپس‌گیری خرمشهر چه اقداماتی انجام داد؟

سیلواری: آن روز عراق چون از وضعیت نیروهای خودش بی‌اطلاع بود حمله‌ای نمی‌کرد درنتیجه کار برای ما راحت‌تر بود .البته بعدازظهر همان روز نزدیک غروب خبر رسید که عراق می‌خواهد پاتک کند به همین دلیل همه نیروها برای دفاع بسیج شدند . آن روز عراق با تمام قوا قصد داشت خرمشهر را مجدد به تصرف خودش درآورد از طرفی نیروهای ما نیز با تمام توان مانع از این کار می‌شدند.

تسنیم: ۳۶ سال است که از فتح خرمشهر می‌گذرد به نظر شما مهم‌ترین نکته‌ای که امروز باید از حماسه سوم خردادماه و فتح خرمشهر باید به نسل جوان منتقل شود چیست؟ 

سیلواری: خرمشهر برای ما سمبل بوده و هست. شاید برخی گمان کنند که آنجا صرف بخشی از خاک کشور است اگرچه این موضوع درست بود اما موضوع خرمشهر چیزی بیش از پس گرفتن خاک میهنمان از دشمنان بود. ما آنجا شهدای بسیاری تقدیم کردیم تا دشمن نتواند زین پس نگاه طمع کارانه‌ای به کشور ما بیندازد. خرمشهر سنبل دین، اعتقاد، ایمان و آب و خاک ما است که باید برای همیشه آن را حفظ کنیم.

نسل جدید باید بداند این افتخار با جان‌فشانی و ایثارهای بسیاری به‌دست‌آمده است. بهترین جوانان و عزیزان ما در ایران اسلامی فدا شدند تا خرمشهر آزاد شود. نسل فعلی باید بداند امنیت امروز مرهون جان‌فشانی رزمندگان در سال‌های دفاع مقدس و در ادامه آن فداکاری رزمندگان در جبهه مقاومت است وگرنه  ما نیز امروز مانند دیگر کشورها باید در داخل کشور با تروریست‌ها و دشمنان درگیر می‌شدیم.

لینک کوتاه : https://shohadayehamedan.ir/?p=1193

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت کنگره 8000شهیداستان همدان در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.