به گزارش کمیته اطلاع رسانی دومین کنگره ۸۰۰۰ شهید استان همدان،کتاب دلیل؛ روایت حماسهٔ نابغهٔ اطلاعات – عملیات سردار شهید علی چیتسازیان که اثری از حمید حسام بوده و در این کتاب خاطرات و روایاتی درباره سردار شهید علی چیتسازیان از زبان نزدیکان، دوستان و همرزمانش، گردآوری شده است.
از زبان مادر شهید میخوانید:
«نوروز رسید و باباش یه جفت کفش نو براش خرید. روز دوم فروردین قرار شد بریم دید و بازدید. تا خانواده شال و کلاه کنند، علی غیبش زد.
دمِ در نیم ساعتی معطل موندیم تا رسید. همه مات و مبهوت به پاهاش نگاه کردیم. یه جفت دمپاییِ کهنه انداخته بود دم پاش و خوشحالتر از نیم ساعتِ قبل بود. بهش گفتم: «پس کفشات!؟»
گفت: «بچهٔ سرایدار مدرسه کفش نداشت. زمستون رو با این دمپایی گذروند. منم کفشم رو…»
اون روزا علی دوازدهساله بود.»
سخنرانی شهید
گفت: اهل سخنرانی و این جور چیزا نیستم. اصرار میکردند یه چیزی بگو. گفت: « اگر بنا بود آمریکا را سجده کنیم، انقلاب نمیکردیم. ما بنده خدا هستیم و فقط برای او سجده میکنیم. سر حرفمان هم ایستادهایم. اگر تمام دنیا ما را محاصره نظامی و تسلیحاتی کنند باکی نیست، سلاح ما ایمان ماست. ایمان بچههاست که توی خلیج فارس با ناوهای غولپیکر میجنگند. حاضریم که تمام سختیها را قبول کنیم، فقط یک لحظه قلب امام عزیزمان شاد شود. همین!
در عالم خواب شهید مصیب مجیدی معاون خودش را دید و
گفت: «دلم برای تو و بقیه شهدا تنگ شده…
بگو از کدام راهکار رفتی که به این مقام رسیدی؟»
مصیب جواب داده بود : «راهکار اشک است ؛ اشک!»
از فردای آن روز تا صبح شهادتش ، روز و شبی نبود که اشک در چشمانش نباشد. به هر بهانه ؛ روضه ، نماز شب، و حتی توجیه نیروها ، گریه می کرد. با صدای بلند ؛ بی ریای بی ریا!