وقتی بغداد با دستان مامان بهجت فتح شد

به گزارش خبرگزاری فارس : او را با افتخار «امالاسرا» نام نهادند و سالها خدمتش در هلال احمر به کتاب قطور تاریخی بدل و امین ۶ میلیون نامه شد؛ بهجت بانو را میگویم همان که پاشنه ورکشیده به اسرا و خانوادههای چشم به راهشان خدمت کرد و نامش در ژنو پیچید.

هیچکس فکرش را نمیکرد روزی زنی از دل کوچههای جهرم، مادر ۴۰ هزار آزاده کشور شود و قلبش را با صدای عاشقانه فرزندانش کوک کند و آنقدر پرتوان و استوار در مسیری قدم بگذارد که لقب «امالاسرا» بگیرد. اما حاجیه خانم «بهجت افراز» کارستان به پا کرد و مادرانگیها به جا گذاشت؛ بانویی که زندگیاش وقف رفوگری و رنجها و چشمانتظاریهای خانوادههای اسرا و مفقودین شد.وقتی که پیاله ساعت روی قضا و قدر ایستاد و مسئولیت اطلاعرسانی به اسرا و مفقودین را به او سپردند، حتی خودش گمان نمیکرد ۱۸ سال در این سنگر بماند، اما ماند؛ صبورانه دل رفو کرد و دم نزد. آنقدر ماند و خدمت کرد تا جایی که حاج آقا ابوترابی، پدر معنوی اسرای ایرانی در بند رژیم بعث عراق، او را با افتخار «امالاسرا» نام نهاد و سالها خدمتش در هلال احمر به کتاب قطور تاریخی بدل و امین ۶ میلیون نامه شد؛ بهجت بانو پاشنه ورکشیده به اسرا و خانوادههای چشم به راهشان نامه میرساند و سمبل کبوتر خوش خبری بود. نامههایی که رشتههای امید بودند؛ شاید هم نخ تسبیحی که دل مادران و پدران چشمانتظار را به فرزندانشان در بند رژیم بعثی چفت میکرد و هر روز مهرهای به دیگری اضافه میکرد.

مسیر طولانی یک نامه

معلمی که ۵۷۰ بار شمع شد و شعله شد و سوخت

معلم انقلابی بچههای جنگ
