«احمد برقعی» در ۱۴ دی ۱۳۴۳ در همدان به دنیا آمد. با آغاز جنگ تحمیلی بارها راهی دیار عاشقان سرزمین جهاد و کسب رضای الهی شد و همواره با پرکارترین و پر مسئولیتترین واحد، یعنی اطلاعات عملیات، بارها به قلب دشمن وارد و با کسب اخبار جبهه مقابل مقدمات حملات را فراهم می آورد و سرانجام در ۳۰ بهمن ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ در منطقه عملیاتی فاو به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
زندگی نامه شهید:
سید احمد برقعی در سال ۱۳۴۳ یعنی همان سالی که امام در جواب مزدوران شاه که از ایشان می خواستند یارانش را معرفی کند فرموده بود ” پیروان من در دامن مادرانشان هستند ” ، بدنیا آمد و او بحق یاور امام زمان خویش شد چرا که فردی که هم از جانب پدر و هم مادر فرزند ائمه اطهار است بیاری ِ دین اولی است و به شهادت سزاوارتر.
تحصیلات خود را در مدرسه راهنمایی ظفر که مقاران با تظاهرات خیابانی انقلاب و متعاقبا پیروزی نهضت اسلامی بود و تحصیلات دوران متوسطه را در دبیرستان شریعتی گذراند.
سید مدتی تصّدی کتابخانه مهدیه همدان را پذیرفت و در آن جا سعی زیادی در نظم دادن و ترتیب امور کتابخانه نمود، در دبیرستان نیز در انجمن اسلامی فعالیت مینمود و در اوج فعالیت منافقین ، که انجمن اسلامی یعنی نماینده انقلاب در مدارس بسیار مورد حمله قرار می گرفت، هیچگاه از سنگر انجمن اسلامی و وظایف آن کنار نرفت.
جبهه، دانشگاه سازندگی:
او هنوز دیپلم را نگرفته بود ولی بارها راهی دیار عاشقان سرزمین جهاد و کسب رضای الهی شد. از این هنگام، شخصیت او باحضور در جبهه شکل تازهای به خود گرفت؛ نمونههایی از حضور در جبهه در مصاف مستقیم با کفر جهانی، شرکت در والفجر دو، حاجی عمران، والفجر پنج، چنگوله، ادامه خیبر، مجنون و والفجر هشت، فاو بود.
مراقبت بر واجبات و احتزاز از محرمات:
او کاملاً بر این امر واقف بود که گاه احترام متقابل مانع از انجام وظیفه می گردد، لذا در وصیت نامه مینویسد: «شما را شدیداً به رعایت اصل امر به معروف و نهی از منکر توصیه می کنم. مبادا برداشتهای اشتباه از دوستیها و رفاقتها مانع از انجام وظایف گردد»، سید اگر نمیتوانست از منکر جلوگیری کند از محل دور میشد. در مجلس او گناه جایی نداشت و این بزرگترین نشانه توفیق الهی برای کمالی است که او را به نهایت درجه یعنی شهادت رسانید.
فاو… پیروزی… شهادت:
شب ۳۰ بهمن ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ در منطقه عملیاتی فاو، جسم مطهرش چون مولایش حسین (ع) در بیابان، بین نیروهای خودی و دشمن بر زمین میماند و روحش در جوار خداوند به مقامات و کمالات و رضوان الهی دست مییابد، زندگی او و شهادتش همه تبلوری از تسلیم در مقابل معبودش بود.
قسمتهایی از وصیت نامه شهید:
برادرانم، عزیزان و دوستانم! عاجزا میخواهم بدیهایی را که از حقیر در مدتی که با شما در تماس بودهام، دیدهاید انشاءالله حلال کنید. بردارانی که در جمعمان مجروح و معلول انقلاب کبیر اسلامیاند، انشاالله به بزرگواریشان حلالم کنند. شما عزیزان حق زیادی به گردان ما دارید حتی یک درصد آن را هم ادا نکردهایم.
پروردگارا، الها ! به ارادهات سوگند که کوچکتر از آنم که ستایشت کنم و لب به حمدت باز کنم ، اما امیدوارم که همین ستایش و حمد (ناقصم) راه رستگاریام باشد. خدایا ! اگر قرار باشد گناهانم را بر زبان جاری کنم و به آنها اقرار کنم، سالها به مدت عمرم طول خواهید کشید. خدایا ! خجالت میکشم ناسپاسیهایم را ذکر کنم. خدایا ! بارها گفتهام و باز میگویم که به جز لطف و رحمتت به هیچ چیز دیگر امید ندارم.
اتنهای پیام/